دنیای من

ساخت وبلاگ
الان قبل از شروع به نوشتن، دو تا پست آخرمو خوندم و یه چیز عجیبی که فهمیدم اینکه دیگه خبری از آخرین پست سال و اولین پست سال جدید نیست... و من کلا یادم رفته بود که این کارو میکردم...نه ماه از آخرین پست من میگذره... و چی شد که من امروز تصمیم گرفتم بنویسم؟ راستش فکر میکنم حال بدم... یکی دو روز یا شاید بیشتره که حس کلافگی و خودخوری و غر زدن به خودم داره اذیتم میکنه و داشتم فکر میکردم همه چی رو روی کاغذ بیارم تا فکرم منظم تر بشه اما یهو با خودم گفتم اینجا ثبتش کنم شاید بعدا خوندنش خالی از لطف نباشه...البته میدونم یه قسمت از این حس بد و مود پایین بخاطر پریودیم هست... همیشه وقتی اینطوری میشم شروع میکنم به مرتب کردن خونه و تمیز کردنش و معمولا بعدش حالم بهتر میشه... امروزم همین کارو کردم اما تاثیر چندانی نداشت... حتی ورزش هم کردم بازم فایده نداشت...اگه بخوام از حال و روزم و کارایی که این روزا میکنم بنویسم، باید بگم که جریان ورزش رو همچنان دارم ادامه میدم با اینکه حدود سه هفته هست باشگاه نرفتم اما کار در جریانه و چند وقتی هست که شاگرد خصوصی دارم و این خیلی به اعتمادبنفسم کمک کرده ... تغییراتی که توی شاگردم میبینم و ذوق و رضایتش از بالا رفتن قدرت بدنیش و چایین اومدن وزنش بهم کلی حس خوب و انگیزه میده... از طرفی دوره اصلیی که باید بگذرونم ثبت نام شده و بزودی برگزار میشه اما من چون یکی از مدرکام هنوز صادر نشده نتونستم این دوره رو ثبت نام کنم و فقط میتونم امیدوار باشم که تا آخر سال بازم این دوره اصلی برگزار شه و مدرکمم تا قبل از اون اومده باشه...موضوع دیگه که باید دربارش بنویسم همون عنوان پست قبلیمه و حس خوب و کسی که باعثش شده بود... خب هنوزم اون آدم هست و حس خوبش هم هست اما طبیعیه که کمتر دنیای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zndgi-e-mano بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 15:27

الان که دارم مینویسم، روی زمین نشستم به مبل تکیه دادم پاهامو دراز کردم و لپتاپ رو پامه... لپتاپی که دیگه تقریبا فقط واسه آپ کردن شارژ و روشنش میکنم... دیشب روشنش کردم که آپ کنم و قبلش شروع کردم به خوندن پستهای قبلیم... درواقع از اسفند 98 تا آخرین پستم رو خوندم و سیر تغییر نوشته ها و حال و هوام برام جالب بود... وسطای خوندن این پستها تصمیم گرفتم یه سر برم خونه مامان اینا و بعد دوباره یهو تصمیم گرفتم شب اونجا بمونم... دنیای من...
ما را در سایت دنیای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zndgi-e-mano بازدید : 49 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 14:03

یهو احساس نیاز شدیدی به نوشتن پیدا کردم سال 1401 تا اینجاش برام خوب بوده البته از نظر روحی و درونی.... اما یه دو سه روزه که یکم تو خودم رفتم.... از سفر عیدمون با بچه ها بگم اینکه اونقدی که فکر میکردم خوش نگذشت... همسفرا خوب بودن اما مقصدمون اونجوری که فکر میکردم خوب و قشنگ نبود و به نظرم ارزش اونهمه راهو نداشت... اما خب یه خوبیش این بود که سر راه رفتیم شهر سابقم و بعد مدتها رفتم سر خاک عزیز دلم... دنیای من...
ما را در سایت دنیای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zndgi-e-mano بازدید : 107 تاريخ : يکشنبه 8 خرداد 1401 ساعت: 19:57

الان قبل ازاینکه شروع کنم به نوشتن، همه پستای امسالمو خوندم...همین الانم یه نخ سیگار کشیدم، سیگاری که خیلی کمش کردم...حال این روزام زیاد خوب نیست، خیلی کلافه ام... خونه تکونی آنچنانی نکردم و نیازی ندیدم... اما بیکاری و احمال کاریم کلافم کرده... بگذریم... فردا ساعت 7 سال تحویله... فردا صبح با دوستم ق دنیای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zndgi-e-mano بازدید : 142 تاريخ : سه شنبه 30 فروردين 1401 ساعت: 13:18

الان قبل از نوشتن اومدم آخرین پستم رو خوندم... دیدم اون پست رو یه روز جمعه ای گذاشتم که تنها بودم بعد مدتها و آخر هفته ای بوده که با بچه ها دور هم نبودیم.... خب باید بگم که امشبم پنجشنبه شبیه که بعد از مدتها برنامه ای نداریم و کسی پیشم نیست و منم پیش کسی نیستم... مگر اینکه یه برنامه یهویی پیش بیاد...در مورد فرندز بگم که از بس منو نگرفت دیگه بقیه شو ندیدم...نوشته بودم که به رفتن پیش مشاور فکر میکنم... باید بگم چند وقت پیش بالاخره تماس گرفتم و نوبت گرفتم و اولین جلسم 4 مرداده و ذوق دارم براش... خیلی چیزا هست که باید درموردشون با متخصص صحبت کنم...الان حدود یک ساعته از حموم در اومدم... از اونجایی که حدس زدم امشب تنها میمونم و ممکنه حالمو بد کنه، برای خودم چایی گذاشتم، رژ پررنگ زدم... عطر زدم.. گوشواره و گردنبند و پابند انداختم و الان نشستم رو مبل پاهامم رو میز دراز کردم و لپتاپ رو پامه.... مثلا اینجوری که به خودم رسیدم کمتر حالم بد میشه.... البته بعد از پست گذاشتن باید حسابی خودمو با فیلم و سریال سرگرم کنم تا آخر شب...از کار بخوام بگم... کارم با ن تقریبا خوب پیش میره اما هنوزم زوده برای قضاوت کردن... من به جاهای خیلی بالاتری فکر میکنم که هنوز خیلی مونده تا بهش برسم و میدونم با یه ماه دو ماه نمیشه رسید... اما میرسیم.... کارم با ر هم همونجوری کم و بیش هست... قراره یه سری مسوولیتای جدید بهم بده که این اتفاق خوبیه اگه بیفته...الان یک سال و ده روز از اومدن من میگذره... پارسال این روزا هنوز با این خونه دوست نشده بودم... توش غریبی میکردم نمیتونستم تنها بمونم... بیشتر خونه مامان اینا بودم و هفته ای دو سه شب میومدم اینجا که چقدم برام سخت میگذشت... اما الان اینجا خونه منه.... دوس دنیای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zndgi-e-mano بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 1 اسفند 1400 ساعت: 13:48

حس میکنم اگه بنویسم خیلی تاثیر داره توی بهتر شدن حالم...دیروز براش نامه نوشتم.. برای عزیز دلم.. برای همونی که دیگه نیست... روی کاغذ براش نوشتم، با خودکار، واقعی واقعی، نه مجازی... همه دلتنگیام و دلخور دنیای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zndgi-e-mano بازدید : 123 تاريخ : جمعه 30 آبان 1399 ساعت: 16:16

این اولین قرار عاشقانه منه... قبلا یک بار فقط دیدمش... ولی نزدیک چهار ساله میشناسمش... سه ساله که دوسش دارم... بخاطرش چه غصه ها که نخوردم و چه گریه ها که نکردم... اما حالا یک ماهه که میدونم اونم دنیای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zndgi-e-mano بازدید : 99 تاريخ : جمعه 30 آبان 1399 ساعت: 16:16

 همین چند وقت پیش ، یه بار وسط گریه ازت پرسیدم اگه تو جای من بودی ،  این روزا چیکار میکردی؟ حالت چطور بود؟  همون شب اومدی به خوابم، توی ماشین بودی با م3، شب بود، با آهنگ میخوندین و میرقص دنیای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zndgi-e-mano بازدید : 97 تاريخ : جمعه 30 آبان 1399 ساعت: 16:16

نوشتن این پست برام خیلی سخته...شاید بعد از این برای آروم شدنم بیشتر آپ کنم، شایدم دیگه هیچوقت اینجا چیزی ننویسم... این وبلاگ شاهد اولین روز عاشق شدن منه، همه روزای حسرت و دوری و گریه هامو دیده... همین دنیای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zndgi-e-mano بازدید : 133 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 7:12

 بله من 169 روزه که آپ نکردم... نه اینکه نخوام، فرصت نمیشه... البته اولویت هامم تغییر کرده و آپ تین وبلاگ دیگه برام جزو اولویت هام نیست... نه ایمکه بخوام ترکش کنم، من خاطره نویسی رو همیشه دوست داشتم.. دنیای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zndgi-e-mano بازدید : 123 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:31